باید برای بدست آوردن شناختی صحیح از پدیده انقلاب اسلامی به بررسی صحیح بستر وقوع آن پرداخت. انقلاب اسلامی در شرایطی بوقوع پیوست که دو گفتمان سکولار بر فضای فکری بشریت حکومت مینمودند؛ یکی تفکر لیبرال دموکراسی به سردمداری آمریکا و دیگری تفکر کمونیسم به سردمداری شوروی. در این فضا انقلابها عموما از دو حالت خارج نبودند؛ یا بواسطهی تبلیغات ضد سرمایه داری اتحاد جماهیر شوری رنگ و بوی سوسیالیستی بهخود میگرفتند و یا بدلیل رنگ و لعاب نظام سرمایه داری تمدن غرب، سنگ لیبرالیسم بر سینه میکوبیدند و اصولا الگوی دیگری برای نهضتهای انقلابی مطرح نبود و تفکر ریشه دار و منظمی در سطح بین الملل وجود نداشت که در مقابل این دو به فعالیت بپردازد.
در این میان و در اوج ناباوری محافل آکادمیک که دین را افیون ملتها معرفی مینمودند و اساسا با فرض حرکت زا بودن دین مخالف بودند در ایران نهضتی با ماهیت دینی بوجود آمد که بواسطه قدرت فقاهت و تفکر عظیم رهبر خود نه تنها یک الگوی حکومتی پویا و مستقل از مکاتب فکری شرق و غرب را ارائه نمود بلکه دو مکتب فکری حاکم آن زمان را نیز با چالشهای اساسی فکری و ماهیتی روبرو نمود.