سیلی سرخ ۱۲ بهمن ۵۷ در خوزستان
تمام ایران برای آمدنش به تپش افتاده بود اما تب و تاب خوزستان دیدن داشت؛ خیابانها هنوز بوی بیقراری میداد، لبها برای رهایی پرندههای الله اکبر از حصار تن در اضطراب بود و تکرارِ امام میآید شیرینی تلخکامیهایی شد که وعده صبحش را به استخاره ان مع العسر یسرا از قرآن چیده بودند.

نخیلات به نقل از فارس:
هیچکس در پوست خود نمیگنجید و ارواح متلاطم در انتظار رسیدن آن لحظه موعودِ منتهی به عروج بود.
فکرها جولانگاه سوالاتی شده بودند که جوابش دست فردا بود؛ آیا میشد با آمدن حق، زهق باطل را دید؟ آیا براستی مشتهای گره کرده ما یارای در هم شکستن طومار ۲۵۰۰ سالهی فرمانروایان زور را خواهد داشت؟
تمام ایران برای آمدنش به تپش افتاده بود اما تب و تاب خوزستان دیدن داشت؛ خیابانها هنوز بوی بیقراری میداد، لبها برای رهایی پرندههای اللهواکبر از حصار تن در اضطراب بود و تکرارِ “امام میآید” شیرینی تلخکامیهایی شد که وعده صبحش را به استخاره ان مع العسر یسرا از قرآن چیده بودند.
۱۲بهمن ۱۳۵۷ که شد، هرچند حقیقت تلخ خط هوایی فرانسه به تهران، جاماندگان از قافله گلریزان در مسیر محبوب را به آتش میکشید اما حتی قبلتر از طلوع آفتاب، چشمها به آسمان دوخته شده بود تا شاید به قدر نیت از بوی پیراهن یوسف گمگشتهشان بصیرت بچینند.
لباس عید بر تن آبادان
آبادان لباس عید به تن کرده بود اما کدام قوای نظامی توان ایستادن در برابر کوه جمعیتی را داشت که با زنجیری از مشتها و گُلهای گره خورده در برابر سینما رکس، فریاد “در طلوع آزادی، جای شهدا خالی” سر داده بودند؛ امام آمده بود و آبادانیها سینما و ۷۰۰ شهیدشان را میعادگاه و میدانگاه شوقشان کرده بودند.
آن روز آنقدر بزرگ بود که دستهای خالی نیز از عظمتش بینصیب نمانند و بیش از ۱۷ تن روغن به شکرانه طلوع حقیقت بین نیازمندان توزیع شد و تا کیلومترها تمام دستها پر از نقل و نبات بود و زمین و هوا معطر به گل و گلاب؛ آبادانیها در امتداد مسیر عشق به حرکت درآمده بودند تا استقبالی جانانه را در تاریخ به یادگار بگذارند.
پرچمهای سبز دزفول در بهار انقلاب
دزفولیهای مشتاق در مزار شهدا دور هم جمع شدند و نماز شکر را با صفوف به هم پیوسته و قلبهای از ظلم ظالمین رسته ادا کردند و پس از آن با سرهای به خدا سپرده و سینههای سپر کرده در محکوم کردن حکومت پهلوی به سمت میدان شهر جاری شدند.
حدود ۲ هزار نفر از جوانان دزفول نیز با پرچمهای سبزی که در شکفتن بهار انقلاب در دست گرفته بودند با خودروها و موتورسیکلتهای خود قافلهای تدارک دیدند که خبر از آمدن بزرگمردی با بوی پیامبر را میداد.
امتداد بوق شاد ماشین و موتورها از دزفول تا مقابل درِ پایگاه هوایی اندیمشک رسید، نفسها در سینه به شماره افتاده بود، آیا قرار بود درگیری صورت بگیرد؟ اما دیدهبان پرچم سبز میدید و صداهای مهربانی که با لبخند میگفت: ” برادر هوایی، تو نور چشم مایی “؛ تعدادی از پرسنل پایگاه قصد خروج و پیوستن به قافله فرزندان خمینی را داشتند اما جبر عوامل حفاظتی مانع تلاقی برادرانی شد که امام و راهش را نقطه عطف اسلامی میدانستند که سایه عزتش به سبب ذلت طاغوت پهلوی در برابر مستکبرین از سر آنها کم شده بود.
حماسه ۵۰ هزار نفری شوشتر
سیل ۵۰ هزار زن، مرد، پیر، کودک و جوان از روستاهای اطراف به سمت شوشتر جوشید و با امواجش پایههای حکومت پهلوی را لرزاند.
میدان ۱۷ شهریور، میعادگاه راهپیمایی بزرگی شد که با آمدن موج حق طلبانه امام خمینی از آسودگی به خروش رسیده بود تا احقاق حق کشتارهای ناحقی را کنند که به جرم هیهات منا الذله در سراسر کشور به خاک و خون کشیده شده بودند.
دستهای خونآلود عاملان حکومت پهلوی برای مردم هویدا شده بود و شوشتریها که با بصیرت خود پرده از موضع نمایندهشان در مجلس برداشته بودند با پلاکاردهایی از عدم به رسمیت شناختن او سخن به میدان آوردند.
آمادگی فرهنگی در آغاجاری با آمدن امام
نمایشگاه عکسی که در پی بازگشایی دانشکده نفت آبادان به مدت ده روز در این شهر دائر بود و حدود صد هزار نفر از آن دیدن کرده بودند با آمدن امام به آغاجاری منتقل شد اما این پایان این روز بزرگ نبود.
در این نمایشگاه ۱۰ هزار نوار مذهبی و ۷۰ هزار جلد کتاب اسلامی عرضه شد و به فروش رفت، آغاجاریها با این حرکت فرهنگی عظیم به میدان آمدند تا اینگونه به مدافع حریم اسلام اعلام آمادگی کنند چرا که امام آمده بود و در این مسیر دیگر از بیان حقیقت نباید دچار واهمه میشدند.
روحانیون ماهشهر پا به پای مردم
روحانیون ماهشهر پا به پای مردم شهرشان ورود امام و آغاز بهار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را طی اطلاعیهای با مضمون همبستگی با تحصنکنندگان دانشگاه تهران اعلام کردند.
در این شهر، علیرغم فاصله چند صد کیلومتری تا تهران، مردم دست در دست روحانیت دلهای خود را به آسمانی گره زدند که آن منجی موعود را با خود به سرزمینشان میآورد و با فریاد رسای اللهاکبر تمام بندهای پیوند شوم حکومت پهلوی را به عمق تاریخ افتخارآمیز ولایتمداریشان از خود گسستند و به رود زلال انقلاب پیوستند.
هدیه جوانان دلیر خرمشهری به مردم
همه از آمدن امام با خبر بودند، خبر شیرینی که دهان به دهان نُقل محافل شده بود و بیوقفه پیش میرفت اما پیشبینی علما مبنی بر احتمال هرگونه آشوب جوانان خرمشهری را حتی روزها قبل از آمدن محبوب پای کار آورده بود.
حدود دو هزار نفر از جوانان خرمشهر که زیر نظر آیتالله نوری و آیتالله موسوی حفاظت از شهر را در شبها بر عهده داشتند موفق به دستگیری عدهای سارق دوچرخه و موتورسیکلت شدند که در سه باند به سرقت میپرداختند و این ارمغان شیرین، هدیه مردم در آن روز شد.
خوزستان ایستاده در چشم باد
این گزارش تنها بخشی از سیلی سرخ خوزستان در ۱۲ بهمن سال ۱۳۵۷ بود که به برکت حضور پرشور مردمی که به شوق رهبرشان به خیابانها آمده بودند بر گوش سردمداران حکومت پهلوی نواخته شد تا این برگ سبز که در تاریخ پر فراز و نشیب انقلاب اسلامی به یادگار مانده سینه به سینه و نسل به نسل، مایه مباهات مردمی باشد که ریشه انقلاب را به قیمت خون جوانانشان محکم کردهاند.