نقش آيتالله خزعلی در شناخت مردم اهواز نسبت به امام خمینی
آيتالله موسوی جزايری می گوید:«انصافاً آیت الله خزعلی، منبرهای بسيار خوبی داشت و شاخصه منبر او معرفی حضرت امام بود. چون ابتدای مرجعيت حضرت امام بود، تازه مرحوم بروجردی به رحمت خدا پيوسته بود. مردم هم هنوز تحتتأثير شخصيت آقای بروجردی بودند، مراجع را درست نمیشناختند. يك مقدار هم خوزستان ارتباطش با نجف بود، مرحوم حكيم و شاهرودی و عبدالهادی شيرازی بودند، نياز مبرمی وجود داشت كه اساساً شخصيت امام برای مردم تفهيم شود و انصافاً آقای خزعلی در خوزستان در اين رابطه نقش بزرگی داشتهاند و حق بزرگی داشتهاند».
بعد از درگذشت آیتالله بروجردی در فروردین سال ۱۳۴۰، چهرههای برجسته علمی و مذهبی متعددی در حوزه نجف، قم و مشهد برای تصدی مقام مرجعیت شیعیان مطرح شدند. در این میان هرچند امام خمینی از علمای طراز اول محسوب میشد و با وجود اصرار تعدادی از یاران و شاگردانش که از ایشان درخواست کردند با انتشار رساله رسماً مرجعیت خود را اعلام نماید، اما ایشان نپذیرفت. در شهر اهواز هم به دلیل همسایگی با عراق و رفتوآمد به نجف طرح مرجعیت آیتالله حکیم مطرح بود و بیشتر مردم اهواز شخصیت امام خمینی را به دلیل سانسور ساواک و عمال رژیم پهلوی نمیشناختند و با آن آشنایی کامل نداشتند. در این میان روحانیونی همچون آیتالله خزعلی نقش بسزایی در تبیین شخصیت امام خمینی و معرفی ایشان به مردم داشتند.
در این زمینه در کتاب «انقلاب اسلامی در اهواز» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده درباره تاثیر آیتالله خزعلی در مرجعیت امام خمینی در اهواز آمده است:
از روحانیونی که در تداوم و استمرار فعاليتها، تلاشها و مبارزات راه امامخمينی و اهداف مبارزاتی وی در پيشبرد مبارزات نقش مثبتی ايفا کرد، میتوان از آيتالله خزعلی نام برد. آيتالله موسوی جزايری در خصوص نقش وی در اين مورد میگويد: «انصافاً اين مرد بزرگ، منبرهای بسيار خوبی داشت و شاخصه منبر او معرفی امامخمینی بود. چون ابتدای مرجعيت امامخمینی بود، تازه مرحوم بروجردی به رحمت خدا پيوسته بود. مردم هم هنوز تحتتأثير شخصيت آقای بروجردی بودند، مراجع را درست نمیشناختند. يك مقدار هم خوزستان ارتباطش با نجف بود، مرحوم حكيم و شاهرودی و عبدالهادی شيرازی بودند، نياز مبرمی وجود داشت كه اساساً شخصيت امام برای مردم تفهيم شود و انصافاً آقای خزعلی در خوزستان در اين رابطه نقش بزرگی داشتهاند و حق بزرگی داشتهاند». به طوری که بعد از سفر او اکثریت مردم خوزستان مقلد امامخمینی شدند.
بنابراين در دعوتهايی كه صورت میگرفت و سخنرانیهايی كه انجام میگرفت، میشد تحول تدريجی را در افكار عمومی و آمادگی آنها را در جهت پيوستن به موج انقلاب، بررسی و پيشبينی كرد. به يقين در اين جريانات، درگيریها، زندانها و ضرب و شتمهايی هم برای سخنرانان و هم برای دستاندركاران و مجريان برنامههای مذكور پيش میآمد كه ناگزير در جهت مبارزات، اجتنابناپذير مینمود. آيتالله خزعلی در خاطراتش، در اين خصوص چنين نقل میكند:
«نهضت كه پيشامد سنه ۴۲ در همهجا يك اوجی بود درباره اين مسئله و از طرف دولت فشار بر خوزستان بود. قهراً مردم هم تنشی در برابر نشان میدادند. روی آشنايی سابق برای بنده ديگر زحمت نبود، آنها با من آشنا بودند، من هم با آنها، لذا در حسينيه اعظم، منبر برعهده من بود. خاطرم نيست شايد سال ۴۲ يا ۴۳ بود. شب عاشورا صحبت كردم. از اول تا آخر، راجع به امام صحبت كردم. رئيس شهربانی و رئيس ساواك هم بودند. برخلاف هر شب كه از منبر پايين میآمدم احترام میكردند آن شب بیاحترامی كردند و رئيس شهربانی در هنگامی كه پس از منبر نشسته بودم و چای میخوردم پايش را دراز كرد. پس از متفرق شدن، مردم به من گفتند كه بايد امشب با قطار برويد. پس از مشاجرات زياد بالاخره مجبور شدند كه اجازه منبر را برای شبهای ديگر هم بدهند».
همانگونه كه آيتالله موسوی جزايری بيان میكند و در مصاحبه آيتالله خزعلی مشاهده میشود، اولاً بعضی از سخنرانیهای مشاراليه صرفاً درمورد شخصيت، انديشه و افكار امام بوده و در ثانی، ساواك و شهربانی بعضاً با نشان دادن بیاحترامی و دستور به خروج و حتی در بعضی موارد بازداشتهای كوتاه مدت، بر اين افراد سختگيریهايی میكردند تا شايد بتوان اين نوع حركتها را از تأثير و خاصيت انداخت. اما این تبلیغات تاثیر خود را در اهواز به جای گذاشت و از این سال به بعد مرجعیت امام خمینی در اهواز تثبیت شد و مردم اخبار نهضت امام خمینی را به جد پیگیر بودند و همراه سایر استانهای کشور حضور فعالی در نهضت داشتند و با اعتصاب کارکنان نفت ضربات مهلکی به رژیم پهلوی وارد ساختند و چرخه اقتصاد آن را عملا از کار انداختند.