قیام امام حسین (ع)، اهداف و انگیزه های آن
درباره اهداف و انگیزه های امام حسین(ع) تحلیلگران، تفسیر و تحلیل های مختلفی را ارائه داده اند، اما برخی از این تحلیل ها که عمدتا از سوی مستشرقانی مانند لامنس و ناآگاهان از حقیقت و جوهره دین اسلام ارائه شده است، کاملا از واقعیت دور است و با مبانی اعتقادی و شخصیت والای امام حسین(ع) در تعارض است. چراکه آنان، اهداف امام حسین(ع) را مادی و آن هم در جهت کسب خلافت بیان کرده اند.
مقدمه
عاشورا حماسه ای بزرگ است که در همان زمان خود نیز به صورت یک حماسه ظهور کرد؛ سپس به حادثه ای غم انگیز تبدیل شد که در آن اشـک و مـاتم ریـخته می شود. هرچند در قرون اخیر بـه خـصوص بـعد از انقلاب اسلامی ایران بار دیگر چهرهٔ عاشورا به همان چهرهٔ نخستین خود بازگشته است و مردم تنها برای امام حسین (ع) اشک نمی ریزند بـلکه روح حـماسی ایـن قیام را می ستایند. انقلاب اسلامی ایران این قیام را روح حـماسی خـود قرار داده اند و در برابر ظالمان ایستاده اند. خود تاریخ به خوبی نمایان گر این حقیقت است که عصر سلاطین بنی امیه بر بـلاد اسـلامی، نـشان از بی عدالتی این خاندان دارد. زمانی که امام حسین(ع) متوجه شدند، هـدف اصلی حکومت بنی امیه بر بلاد اسلامی، محو کردن نام رسول الله (ص) است، ایشان قیام کردند. در این زمان بود کـه تـبعیض و بـی عدالتی، بیدادگری، شکنجه و آزار شیعیان ائمۀ اطهار(علیهم السلام) به اوج رسید.
نهضت کربلا کـه امـام حسین(ع) و یارانشان با پذیرش شهادت خویش آن را آبیاری کرده اند، بدون شک امری ساده نیست. چراکه ایشان نـمونه ای از یـک انـسان کامل هستند که هرگز بی هدف پا در این عرصه نمی گذاشتند. پس ایشان و یاران باوفایشان و البـته خـانوادۀ بـزرگوار آن حضرت برای حضور در عرصۀ کربلا اهدافی داشته اند که فراتر از مادیات، بلکه الهی بوده اسـت. بـه هـمین دلیل می توان امام حسین(ع) و یاران ایشان را مصداق این کلام خداوند دانست:
(فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبـُّهُمْ أَنـِّي لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکمْ مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی بَعْضُکمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخـْرِجُوا مـِنْ دِیـارِهِمْ وَ أُوذُوا فِي سَبِیلِي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیئاتهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهارُ ثـَواباً مـِنْ عِنْدِ اَللّهِ وَ اَللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ اَلثَّوابِ)؛ پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [که] یـقیناً مـن عـمل هیچ عمل کننده ای از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرند تباه نمی کنم؛ پس کسانی که [برای خدا] هـجرت کـردند و از خانه هایشان رانده شدند و در راه من آزار دیدند و جنگیدند و کشته شدند، قطعاً بدی هایشان را محو خـواهم کـرد و آنـان را به بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، وارد می کنم [که] پاداشی است از سوی خدا و خداست کـه پاداشـ نـیکو نزد اوست (آل عمران: ۱۹۵).
همچنین در آیاتی دیگر نیز همین سخن آمده است کـه مـی تواند مصداقی از آن حضرت و یارانشان باشد:(لا یسْتَوِی اَلْقاعِدُونَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ غَیرُ أُولِی اَلضَّرَرِ وَ اَلْمُجاهِدُونَ فِي سَبِیلِ اَللّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنـْفُسِهِمْ فـَضَّلَ اَللّهُ اَلْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی اَلْقاعِدِینَ دَرَجَةً وَ کلاًّ وَعَدَ اَللّهُ اَلْحُسْنی وَ فـَضَّلَ اَللّهـُ اَلْمُجاهِدِینَ عَلَی اَلْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً* دَرَجاتٍ مـِنْهُ وَ مـَغْفِرَةً وَ رَحـْمَةً وَ کانَ اَللّهُ غَفُوراً رَحِیماً)؛ آن گروه از مـؤمنان کـه بدون بیماری جسمی [و نقص مالی و عذر دیگر، از رفتن به جهاد خودداری کردند و] در خـانه نـشستند، با آن هایی که برای اهـدافی در راه خـدا با امـوال و جـان هایشان بـه جهاد برخاستند، یکسان نیستند. خدا کـسانی را کـه با اموال و جان هایشان جهاد می کنند به مقام و مرتبه ای بزرگ بر خانه نشینان بـرتری بـخشیده است؛ و هر یک [از این دو گروه] را [بـه خاطر ایمان و عمل صـالحشان] وعـده پاداش نیک داده و جهاد کنندگان را بر خـانه نشینان [بـی عُذر] به پاداشی بزرگ برتری داده است * به درجات و رتبه هایی و آمرزش و رحمتی ویژه از سـوی خـود؛ و خدا همواره بسیار آمرزنده و مـهربان اسـت (نـساء: ۹۵-۹۶).
جایی که اسـلام درخـطر باشد و امکان تسلط بـر مـشرکان و ظالمان وجود داشته باشد. تقدیم جان، مال و فرزندان در جهت اصلاح جامعهٔ اسلامی بر تـمامی مـسلمانان واجب است. تاریخ اسلام خود گـواه تـلاش های مخلصانهٔ امـام حـسین(ع) و یـاران بزرگوارشان در اعتلای اسلام اسـت؛ اما آنچه در این موضوع اهمیت بسیار دارد اهداف و انگیزه های این قیام است.
دربارۀ پیشینه این مـوضوع، کـتاب ها و مقالاتی نگاشته شده است. از جمله: دانـشنامۀ امـام حـسین(ع) بـر پایـه قرآن، حدیث و تـاریخ (۱۳ جـلد)، اثر محمد محمدی ری شهری، نشر موسسه علمی فرهنگی دار الحدیث، سازمان چاپ و نشر، سال ۱۳۸۸. حماسه حسینی (۲ جـلد)، اثـر مـرتضی مطهری، انتشارات صدرا، سال ۱۳۹۴. تاریخ امام حـسین(ع)= مـوسوعة الإمـام الحـسین(ع)، اثـر جـمعی از نویسندگان، تهران سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی. امام ناشناخته حسین بن علی(ع)، اثر جلال الدین فارسی، تهران: نشر آبگین رایان، سال ۱۳۸۸. شهادت نامه امام حسین(ع)؛ اثر محمد محمدی ری شهری و تـرجمه مهدی مهریزی و محمد مرادی و عبد الهادی مسعودی، قم موسسه علمی فرهنگی دار الحدیث، سازمان چاپ و نشر. عاشورا حماسه جاویدان، اثر محمد شفیعی مازندرانی، تهران: نشر مشعر، سال ۱۳۸۸. قرآن و امام حسین(ع)، امـام حـسین(ع) و قرآن؛ اثر محمدعلی رضایی اصفهانی، قم: نشر پژوهش های تفسیر و علوم قرآن، سال ۱۳۹۳. «نهضت سیدالشهداء، اهداف و انگیزه ها»، اثر عبدالله امینی، مجله حکومت اسلامی، پاییز ۱۳۸۱، شماره ۲۵. «اهداف و انگیزه های مشترک قیام های حـسینی و مـهدوی»، اثر عبدالکریم پاک نیا، مجله مبلغان، بهمن و اسفندماه، ۱۳۸۴، شماره ۷۵. «فلسفه عاشورا »، اثر محسن رنجبر، مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، پاییز ۱۳۸۲، پیش شماره ۳. «برداشت دنیا گـرایانه از قـیام عاشورا»؛ اثر محسن رنجبر، مـجله مـعرفت، اردیبهشت ۱۳۸۲، شماره ۶۵.
اما این آثار بخشی از این موضوع را بررسی کرده اند. چراکه اولاً چندین موضوع را در یک مقاله بررسی کرده اند؛ و دیگر اینکه، آثار و پیامدهای قیام امام حـسین(ع) را در یـک بُعد بررسی کرده اند. امـا مـقالّۀ حاضر کوشیده است با شیوه ای نوین، که همان بررسی موضوع بر اساس شواهد تاریخی و سخنان امام حسین (ع) است، بررسی کند.
به جهت اهمیت این موضوع، و اینکه انقلاب ما نیز متأثر از پیـامدهای عـاشورا است، نگارندۀ این مقاله بر آن شده که در این مجال کوتاه به این سؤال اصلی پاسخ دهد: اهداف و انگیزه های اصلی قیام عاشورا چیست؟
۱. انگیزه های اصلی قیام عاشورا
امام حسین(ع) با قیامشان عـلیه ظـلم به دنـبال اهدافی بودند که به قرار زیر است:
۱-۱. احیای دین و سنت
نهضت خونین امام حسین(ع) و یاران باوفایشان بـرای اهداف والایی بوده است، چراکه ممکن نیست آن امام بزرگوار بی دلیل جان خـویش را فـدا کـنند. باید مطمئن بود که آن حضرت و یارانشان به دنبال اهدافی والاتر و بالاتر از تمنیات مادی این دنیا بودند. چـراکه اگـر هدف مادیات بود، امام در این راه جان و مال خود فدا نمی کردند. در واقع هدف آن امـام بـزرگوار احـیای دین و سنت بود. به دلیل اینکه دین، راهگشای تمامی انسان ها به سوی سعادت جاویدان اسـت. اهمیت دین از آن جهت است که افراد بزرگی همچون امام حسین(ع) جان خویش را بـرای نجات آن از سلطهٔ ظـالمان و سـتمگران مخلصانه تقدیم کردند. امام خمینی(ره) تعبیر بسیار زیبایی فرمودند:
اسلام همچو عزیز است که فرزندان پیغمبر جان خودشان را فدای اسلام کردند. حضرت سیدالشهدا (ع) با آن جوان ها، با آن اصحاب، برای اسلام جـنگیدند و جان دادند و اسلام را احیا کردند (موسوی خمینی، ۱۳۸۶: ۸/۱۵۱).
اما آن حضرت(ع) تا زمانی که معاویه زنده بود قیام نکردند و حتی به دیگرآن هم اجازه نمی دادند. چراکه معاویه ظاهر دین را رعایت می کرد و بسیار فریب کار بـود بـه همین دلیل خطاب به محمد بن بشر هَمْدانی و سفیان بن لیلی هَمْدانی چنین فرمودند: لِیکن کلُّ امرِئٍ مِنکم حِلسا مِن أحلاسِ بَیتِهِ ما دامَ هذَا الرَّجُلُ [أی مُعاوِیةُ] حَیا، فـَإِن یـهلِک و أنتُم أحیاءٌ، رَجَونا أن یخیرَ اللّهُ لَنا و یؤتِینا رُشدَنا و لا یکلَنا إلی أنفُسِنافَ، (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ) (نحل/۱۲۸)؛ (لجنة الحدیث فی معهد باقرالعلوم (ع)، ۱۴۱۶: ۲۵۲؛ ابن جابر (البلاذری)، ۱۳۹۷: ۲/۱۵۱؛ میلانی، ۱۴۲۶: ۳/۴۸۸)؛
تـا هـنگامی که این مرد (معاویه) زنده است، همۀ شما باید در خانه خود بنشینید و اگر هلاک شد و شما زنده بودید، امیدواریم که خدا برای ما نیک بگزیند و به راهمان درآورد و به خودمان وانـنهد کـه بـی گمان، خداوند، با تقواپیشگان و نیکوکاران است.
زمـانی کـه یـزید بن معاویه بعد از پدرش به ناحق به خلافت رسید، برخلاف پدر هرگونه فسقی را انجام می داد و تاریخ گواه آن است که در دوران یزید چه بـدعت هایی وارد دیـن شـد. به همین دلیل امام حسین (ع) وقتی دیدند دیـن خـدا کم کم رو به زوال و نابودی است، برای احیای دین و سنت، در نامه ای به سرشناسان بصره این گونه نوشتند: إنَّ السُّنَّةَ قَد امیتَت و إنَّ البـِدعَةَ قـَد احییت و نُعِشَت (ابن جابر (البلاذری)؛ ۱۳۹۷: ۲/۷۸)؛ سنّت، مرده است و بدعت، زنـده و برافراشته گشته است.
امام حسین(ع) حتی در روز عاشورا در برابر لشکر عظیم عمر بن سعد هدف خویش را از قیام، احیای دیـن و سـنتی کـه در دوران بنی امیه نابود شد بیان کردند: لا تَعجَلوا حَتّی اخبِرَکم خَبری: وَ اللّهِ مـا أتـَیتُکم حَتّی أتَتنی کتُبُ أماثِلِکم بِأَنَّ السُّنَّةَ قَد أُمیتَت، وَ النِّفاقَ قَد نَجَمَ، وَ الحُدودَ قَد عُطِّلَت، فَاقدَم لَعـَلَّ اللّهَ تـَبارَک و تَعالی یصلِحُ بِک امَّةَ محمد(ص)، فَأَتَیتُکم! فَإِذا کرِهتُم ذلِک، فَأَنَا راجِعٌ عـَنکم، وَ ارجـِعوا إلی أنفُسِکم فَانظُروا هَل یصلُحُ لَکم قَتلي، أو یحِلُّ لَکم دَمی؟ أ لَستُ ابنَ بِنتِ نَبِیکم وَ ابنَ ابـنِ عـَمِّهِ وَ ابـنَ أوَّلِ المُؤمِنینَ إیمانا؟! أ وَ لَیسَ حَمزَةُ وَ العَبّاسُ و جَعفَرٌ عُمومَتی؟! أ وَ لَم یبلُغکم قَولُ رسول الله (ص) فِي و في أخي: هذانِ سَیدا شـَبابِ أهـلِ الجَنَّةِ (ابن عساکر، ۱۴۱۴: ۳۱۲؛ همان: ۳۲۵)؛ عجله نکنید تا خبرم را برایتان بگویم. به خدا سـوگند، نـزد شـما نیامدم تا آنکه نامه های بزرگانِ شما به من رسید که: سنّت، مُرده و نفاق، سـر بـرآورده و حدود الهی، تعطیل شده است. پیش بیا، شاید که خدای تبارک و تعالی امّت مـحمد (ص) را بـا تـو سامان دهد. ازاین رو، نزد شما آمدم و اگر آمدنم را ناخوش دارید، بازمی گردم و شما هم به خـود آیـید و بنگرید که آیا کشتن من به صلاح شماست یا خون من بـر شـما رواست؟! آیـا من، پسر دختر پیامبرتان و پسرِ پسرعموی او پسرِ نخستین مؤمن نیستم؟ آیا حمزه و عباس و جعفر، عموهای مـن نیستند؟ آیـا گـفتۀ پیامبر خدا درباره من و دربارۀ برادرم به شما نرسیده است که: ایـن دو (حـسن و حسین) سَرور جوانان بهشتی اند؟!.
امام حسین (ع) نامه ای به پیروانش در بصره نوشت و آن را با یکی از طرفداران خود به نـام سـلمان فرستاد. متن آن نامه چنین بود: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، مِنَ الحُسَینِ بـنِ عـَلِی إلی مالِک بنِ مِسمَعٍ، وَ الأَحنَفِ بنِ قـَیسٍ، وَ المـُنذِرِ بـنِ الجارودِ و مَسعودِ بنِ عَمرٍو قَیسِ بنِ الهـَیثَمِ، سـَلامٌ عَلَیکم، أمّا بَعدُ؛ فَإِنّي أدعوکم إلی إحیاءِ مَعالِمِ الحَقِّ و إماتَةِ البِدَعِ، فَإِن تُجیبوا تـَهتَدوا سـُبُلَ الرَّشادِ، و السلام (احمدی میانجی، ۱۴۲۶: ۱/۳۹۵؛ هـمان: ۱۴۲۶: ۳/۱۳۴، ابـن قتیبة الدیـنوری، ۱۹۶۰: ۲۳۱)؛
بـه نـام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن عـلی بـه مالک بن مَسمَع و احنف بن قیس و مُنذر بن جارود و مسعود بن عـمرو قـیس بن هیثم. سلام علیکم! امّا بعد، مـن، شما را به زنده داشـتن نـشانه های حق و میراندن بدعت ها فرامی خوانم. اگـر اجـابت کنید، به راه های هدایت، رهنمون می شوید. و السلام.بنا بر این، واضح است کـه یـکی از اهداف قیام امام حسین(ع) احـیای دیـن خـدا و سنت رسول خـدا(ص) و از بـین بردن بدعت ها بوده اسـت. هـرچند حضرت و یاران باوفایشان به شهادت رسیدند، اما این شهادت، آتش زیر خاکستر را روشن کـرد و بـعدها ثمرۀ آن را در قیام توابین و مختار ثقفی مـی بینیم.
۱-۲. قـیام مسلحانه بـرای یـاری دیـن خدا
امام حسین(ع) در جـهت احیای دین خدا نه تنها با سخنشان سعی در افشای جنایات بنی امیه داشتند، بلکه با شمشیر نـیز عـلیه آنان به مبارزه پرداختند و تا پای جـان بـرای احـیای دیـن خـدا، دینی که در زمـان بـنی امیه ملعبهٔ دست سیاسیون شده بود، کوشیدند. در این دوران معاویه با انگیزه های سیاسی دستور به جعل حدیث داد. در ایـن دوران دیـن ابـزاری برای کسب وجهه بود و برخی آن را ابزاری بـرای کـسب قـدرت و ثـروت کـرده بـودند. می توان گفت در این دوران چهرۀ دین خدشه دار شد. اما امام حسین (ع) برای مقابله با بنی امیه سعی کردند با قیامشان به دین خدا عزت ببخشند و این کار را با تـقدیم جان خویش انجام دادند. به همین دلیل امام حسین(ع) به فرزدق (شاعر بزرگ) هدف از قیام خویش را چنین بیان کردند:
قال الإمام الحسین (ع) لِلفَرَزدَقِ الشّاعِرِ: یا فَرَزدَقُ، إنَّ هؤُلاءِ قَومٌ لَزِمـوا طـاعَةَ الشَّیطانِ و تَرَکوا طاعَةَ الرَّحمنِ و أظهَرُوا الفَسادَ فِی الأَرضِ و أبطَلُوا الحُدودَ و شَرِبُوا الخُمورَ، وَ استَأثَروا فی أموالِ الفُقَراءِ وَ المَساکینِ و أنَا أولی مَن قامَ بِنُصرَةِ دینِ اللّهِ و إعزازِ شَرعِهِ وَ الجِهادِ فی سَبیلِهِ، لِتـَکونَ کـلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعُلْیا (لجنة الحدیث فی معهد باقرالعلوم(ع)، ۱۴۱۶: ۴۰۸)؛ امام حسین(ع) (خطاب به فرزدق شاعر) گفتند: ای فَرَزدَق! این قوم، به اطاعت از شیطان چسبیدند و اطـاعت خـدای رحمان را وانهادند و فساد را در زمین، آشـکار کـردند و حدود الهی را باطل نمودند و شراب نوشیدند و اموال فقیران و بینوایان را از آنِ خود کردند. من، سزاوارترین کس به قیام برای یاری دین خدا و عزت بخشیدن بـه آیـین او جهاد در راه او هستم تا فـرمان خـدا، والاترین باشد.
همچنین در تاریخ طبری به نقل از ابوعثمان نَهدی آمده که امام حسین(ع) نامه ای نگاشت و با یکی از وابستگانش به نام سلیمان برای سران سپاه بصره و بزرگان آنجا، مانند مالک بـن مـَسمَع بکری، احنف بن قیس، مُنذر بن جارود، مسعود بن عمرو، قیس بن هیثم و عمرو بن عبید اللّه بن معمّر فرستاد. متن نامۀ واحدی که برای بزرگان [بصره] فرستاد چنین است:
أمـّا بـَعدُ، فَإِنَّ اللّهَ اصطَفی مُحَمَّداً (ص) عَلی خَلقِهِ و أکرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ، وَ اختارَهُ لِرِسالَتِهِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللّهُ إلَیهِ و قَد نَصَحَ لِعِبادِهِ و بَلَّغَ مـا ارسِلَ بِهِ (ص) و کنّا أهلَهُ و أولِیاءَهُ و أوصِیاءَهُ ورَثَتَهُ و أحَقَّ النّاسِ بِمَقامِهِ فـِي النـّاسِ، فـَاستَأثَرَ عَلَینا قَومُنا بِذلِک، فَرَضینا و کرِهنَا الفُرقَةَ و أحبَبنَا العافِیةَ و نَحنُ نَعلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلِک الحَقِّ المُستَحَقِّ عَلَینا مـِمَّن تـَوَلّاهُ،. .. و قَد بَعَثتُ رَسولي إلَیکم بِهذَا الکتابِ و أنَا أدعوکم إلی کتابِ اللّهِ و سُنَّةِ نَبِیهِ (ص)، فـَإِنَّ السـُّنَّةَ قـَد أُمیتَت و إنَّ البِدعَةَ قَد أُحییت و إن تَسمَعوا قَولي و تُطیعوا أمري أهدِکم سَبیلَ الرَّشادِ، و السلام عَلَیکم و رَحـمَةُ اللّهِ (ابن جریر طبری، ۱۴۱۸: ۴/۲۶۵؛ السماوی، ۱۴۱۹: ۹۵)؛ امّا بعد، خداوند، محمد(ص) را بر خلقش برگزید و بـا نبوّت خویش، گرامی داشـت و بـرای رسالتش برگزید. سپس، خدا او را به سوی خویش برگرفت، درحالی که برای بندگانش خیرخواهی کرده بود و آنچه برای آن فرستاده شده بود، ابلاغ کرد. ما خاندان و اولیا و اوصیا وارثان او هستیم که در میان مردم، سزاوارترینِ مـردم به جایگاه او هستیم؛ امّا قوم ما، جایگاه ما را از آنِ خود کردند و ما رضایت دادیم و تفرقه را ناخوش داشتیم و سلامت [امّت] را دوست داشتیم. ما می دانیم که به این حقّ جانشینی پیامبر(ص) سزاوارتر از کـسی هـستیم که آن را به دست گرفته است… فرستاده ام را با این نامه به سوی شما روانه کردم. من، شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) فرامی خوانم که بی تردید، سنّت، مرده و بدعت، زنده گشته است و اگـر گـفته ام را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه هدایت، رهنمون می شوم. و السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته.
۱-۲-۱. بیعت نکردن با یزید و قیام در برابر او
جهاد و قیام علیه ظالمان نوعی عبادت است که امـام حـسین در راستای یاری دین خدا، در ابتدای امر، در زمان معاویه با یزید بیعت نکرد چراکه پذیرش یزید همان پذیرش ظلم بود به همین دلیل امام حسین(ع) قاطعانه در برابر تهدیدات معاویه بـرای گـرفتن بـیعت برای یزید ایستاد؛ اما امـام حـسین (ع) خـواهان جنگ نبود بلکه خواهان عدالت بود، عدالتی که در دوران بنی امیه نشانی از آن نبود بدین جهت زمانی که از امام خواستند با یزید بیعت کند امـام نـپذیرفت و تـصمیم به قیام گرفت. افرادی همچون محمد بن حـنفیه بـه ایشان پیشنهاد دادند حال که بیعت نمی کنید سکوت کنید و از یزید بن معاویه کناره گیری کنید. اما امام فرمودند:
و أمَّا الحـُسَینُ فـَإِنَّهُ خـَرَجَ بِبَنیهِ و إخوَتِهِ و بَني أخیهِ و جُلِّ أَهل بیتهِ إلّا محمد بنَ الحَنَفِیةِ، فـَإِنَّهُ قالَ لَهُ: یا أخي، أنتَ أحَبُّ النّاسِ إلَيَّ و أعَزُّهُم عَلَيَّ و لَستُ أدَّخِرُ النَّصیحَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الخَلقِ أحَقَّ بِها مـِنک، تـَنَحَّ بـِتَبِعَتِک عَن یزیدَ بنِ مُعاوِیةَ و عَنِ الأَمصارِ مَا استَطَعتَ، ثُمَّ ابعَث رُسـُلَک إلَی النـّاسِ فَادعُهُم إلی نَفسِک، فَإِن بایعوا لَک حَمِدتَ اللّهَ عَلی ذلِک و إن أجمَعَ النّاسُ عَلی غَیرِک لَم ینقُصِ اللّهُ بـِذلِک دیـنَک و لا عَقلَک و لا یذهِبُ بِهِ مُروءَتَک و لا فَضلَک، إنّی أخافُ أن تَدخُلَ مِصرا مِن هـذِهِ الأَمـصارِ و تـَأتِی جَماعَةً مِنَ النّاسِ فَیختَلِفونَ بَینَهُم، فَمِنهُم طائِفَةٌ مَعَک و اخری عَلَیک، فَیقتَتِلونَ فَتَکونُ لِأَوَّلِ الأَسِنَّةِ، فـَإِذا خـَیرُ هـذِهِ الامَّةِ کلِّها نَفسا و أباً و أُمّاً أَضیَعُها دَما و أذَلُّها أهلًا. قالَ لَهُ الحُسَینُ(ع): فَإِنّی ذاهـِبٌ یـا أخي. قالَ: فَانزِل مَکةَ، فَإِنِ اطمَأَنَّت بِک الدّارُ فَسَبیلُ ذلِک و إن نَبَت بِک لَحِقتَ بِالرِّمالِ و شـَعَفِ الجـِبالِ و خـَرَجتَ مِن بَلَدٍ إلی بَلَدٍ حَتّی تَنظُرَ إلی ما یصیرُ أمرُ النّاسِ و تَعرِفَ عِندَ ذلِک الرَّأي، فَإِنَّک أصوَبُ مـا یـکونُ رَأیاً و أحزَمُهُ عَمَلاً حینَ تَستَقبِلُ الأمورَ استِقبالًا و لا تَکونُ الأمورُ عَلَیک أبَداً أشکلَ مـِنها حـینَ تـَستَدبِرُها استِدباراً. قالَ: یا أخي، قَد نَصَحتَ فَأَشفَقتَ، فَأَرجو أن یکونَ رَأیک سَدیدا مُوَفَّقا (ابومخنف، ۱۴۱۷: ۸۴؛ مفید، ۱۴۱۳: ۲/۳۴، مـجلسی، ۱۴۰۳: ۴۴/۳۲۷؛ بـحرانی اصفهانی، ۱۴۱۳: ۱۷/۱۷۶)؛
امام حسین(ع) با پسران و برادران و پسرانِ برادرانش و بیشتر خاندانش خارج شـد، بـه جز مـحمد بن حنفیه که به امام(ع) گفت: ای برادر من! تو محبوب ترینِ مردم و عزیزترینِ آنان نزد مـنی و خـیرخواهی را بـرای کسی سزاوارتر از تو، نیندوخته ام. با پیروانت تا می توانی از یزید بن معاویه و نـیز از شـهرها کناره بگیر. سپس، پیک هایت را به سوی مردم بفرست و آنان را به سوی خود بخوان. اگر با تو بیعت کـردند، خـدا را بر آن می ستایی و اگر مردم، گردِ جز تو جمع شدند، خداوند با آن، از دیـن و عـقل تو نمی کاهد و جوانمردی و فضیلتت از میان نمی رود، کـه مـن مـی ترسم اگر وارد یکی از این شهرها شوی و به نـزد گـروهی از مردم درآیی، میانشان اختلاف بیفتد و گروهی با تو و گروهی علیه تو شوند و بـه جـان هم بیفتند و در این میان، تو آمـاج نـیزه ها گردی و بـهترینِ ایـن امـّت از نظر شرافت ذاتی و نسبی، خونش ضـایع ترین و خـودش خوارترین شود. امام حسین (ع) به او فرمود: «برادر من! من، حتماً می روم».
مـحمد بـن حنفیه گفت: در مکه فرود آی. اگر آنـجا جای مطمئن و محل اسـتقرار بـود، که راهی [مناسب] است و اگـر مـطابق میلت نبود، به شن زارها و قلّۀ کوه ها و از شهری به شهری می روی تا ببینی کـار مـردم به کجا می کشد و آن زمان، مـی دانی کـه چـه باید کرد. درسـت ترین رأی و دورانـدیشانه ترین کار، زمانی به دسـت مـی آید که به جد، به استقبال رخدادها بروی و هیچ گاه رخدادها بر تو از این مشکل تر نـیست کـه از پشتِ سر، آن ها را دنبال کنی. امـام(ع) فـرمود: «ای بـرادر مـن! خـیرخواهی کردی و دلسوزی نمودی. امـیدوارم که نظرت استوار و با توفیق همراه باشد.
همچنین در روایتی دیگر آمده است که عبد اللّه بـن مـطیع عَدَوی نیز در مسیر کوفه مانند مـحمد بـن حـنفیه بـه حـضرت پیشنهاد سکوت دادنـد و امـام در جواب او فرمودند:
امام حسین(ع) به طرف کوفه حرکت کرد و بـه آبـی از آب های عرب رسید که عبداللّه بن مطیع عَدَوی در آنجا فرود آمده بود. چون امام حسین(ع) را دید، به سوی او آمد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد، ای فـرزند پیـامبر خدا! به چه کار آمده ای؟ و کمک کـرد تـا ایشان، پیاده شود. امام حسین (ع) به او فرمود: «از مرگ معاویه که خبر داری. عراقیان به من نامه نوشته اند و مرا به سوی خود خوانده اند». عبداللّه بن مطیع به ایـشان گـفت: ای فرزند پیامبر خدا! بـه فـکر حرمت اسلام باش که مبادا [با شکستن حرمت تو] هتک شود. تو را به خدا سوگند می دهم که از هتک حرمت پیامبر خدا(ص) و حرمت عرب، جلوگیری کنی. به خدا سوگند، اگر آنـچه را در اخـتیار بنی امیه است، بطلبی، تو را می کشند و اگر تو را بکشند، پس از تو، هرگز از کس دیگری نمی هراسند و به خدا سوگند، حرمت اسلام و قریش و عرب، شکسته می شود. پس نکن و به کوفه مرو به بـنی امیه، کـاری نداشته بـاش. امام(ع) از پذیرش پیشنهاد او خودداری کرد و به راهش ادامه داد.
حتی برخی افراد در روز عاشورا به امام حسین (ع) گفتند تـسلیم حکم پسرعمویت یزید باش، اما امام حسین(ع) چنین فرمودند: نه بـه خـدا قـسم، من خودم را به دست خویشتن ذلیل شما نخواهم کرد و نظیر غلام ها فرار نخواهم نمود. سپس فریاد زد: ای بـندگان خـدا! من از هر شخص متکبری که به روز حساب، یعنی قیامت، ایمان نیاورد به پروردگـار خـودم و پروردگـار شما پناه می برم. آنگاه فرمودند: مُردن باعزت بهتر از زندگی با ذلت است (ابن شهرآشوب مازندرانی، ۱۳۷۹: ۴/۶۸؛ مـجلسی، ۱۴۰۳: ۴۴/۱۹۲؛ قمی، ۱۴۱۴: ۴/۴۰۱).
پس ایشان ادعای خلافت نداشتند بلکه تنها برای اعتلا و یاری دین خدا بـا یزید بن معاویه بـیعت نـکردند. به همین دلیل وقتی مروان، امام حسین(ع) را به بیعت با یزید فرمان داد، امام(ع) فرمودند: وَیحَک! أ تَأمُرُنی بِبَیعَةِ یزیدَ و هُوَ رَجُلٌ فاسِقٌ؟ لَقَد قُلتَ شَطَطا مِنَ القَولِ یا عَظیمَ الزَّلَلِ! لا ألومُک عَلی قَولِک لِأَنـَّک اللَّعینُ الَّذی لَعَنَک رسول الله (ص) و أنتَ فی صُلبِ أبیک الحَکمِ بنِ أبِی العاصِ، فَإِنَّ مَن لَعَنَهُ رسول الله (ص) لا یمکنُ لَهُ و لا مِنهُ إلّا أن یدعُوَ إلی بَیعَةِ یزیدَ. ثُمَّ قالَ: إلَیک عَنّي یا عَدُوَّ اللّهِ، فَإِنّا أهل بیت رسـول الله (ص)، وَ الحـَقُّ فینا و بِالحَقِّ تَنطِقُ ألسِنَتُنا و قَد سَمِعتُ رسول الله (ص) یقولُ: الخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلی آلِ أبي سُفیانَ و عَلَی الطُّلَقاءِ أبناءِ الطُّلَقاءِ، فَإِذا رَأَیتُم مُعاوِیةَ عَلی مِنبَري فَابقُروا بَطنَهُ، فَوَ اللّهِ لَقَد رَآهُ أهلُ المـَدینَةِ عـَلی مِنبَرِ جَدّي فَلَم یفعَلوا ما امِروا بِهِ، فَابتَلاهُمُ اللّهُ بِابنِهِ یزیدَ! زادَهُ اللّهُ فِی النّارِ عَذاباً (لجنة الحدیث فی معهد باقرالعلوم (ع)، ۱۴۱۶: ۳۴۶؛ ابن أعثم الکوفی، ۱۴۱۱: ۵/۱۷؛ یعقوب، ۱۴۱۸: ۱۴۹)؛
وای بر تو! آیا مـرا بـه بیعت با یزید، فرمان می دهی، درحالی که او مردی فاسق است؟! ای که لغزشت بزرگ است! سخنِ بس بیراهه ای گفتی. من، تو را بر سخنت سرزنش نمی کنم که تو بر زبان پیامبر خدا (ص) لعـنت شـدی، درحـالی که هنوز در پشت پدرت، حکم بن ابـی عـاص بـودی و لعنت شدۀ پیامبر خدا (ص)، جز این نمی تواند باشد که به بیعت با یزید، فرابخواند. سپس امام (ع) فرمود: ای دشمن خدا! از من دور شـو کـه مـا خاندان پیامبر خداییم و حق، میان ماست و زبان هایمان، بـه حق سـخن می گوید. شنیدم که پیامبر خدا (ص) می فرماید: خلافت بر خاندان ابوسفیان و نیز بر آزادشدگان فرزندان آزادشدگان، حرام است و چون مـعاویه را بـر مـنبر من دیدید، شکمش را بشکافید. به خدا سوگند، اهل مدینه، او را بـر منبر جدم دیدند و آنچه فرمان یافته بودند، نکردند و خدا هم آنان را به پسرش یزید، مبتلا کرد. خدا عـذابش را در آتـش دوزخ بـیفزاید!
زمانی که مروان به ولید، حاکم مدینه، اشاره کرد کسانی را کـه بـه بیعت با یزید رضایت نداده اند، گردن بزند، امام حسین(ع) به مروان فرمودند: وَیلي عَلَیک یَابـنَ الزَّرقـاءِ[۱]، أنـتَ تَأمُرُ بِضَربِ عُنُقي؟! کذَبتَ و لَؤُمتَ، نَحنُ أهلُ بیت النُّبُوَّةِ و مَعدِنُ الرِّسالَةِ و یزیدُ فاسِقٌ شـارِبُ الخـَمرِ و قـاتِلُ النَّفسِ و مِثلي لا یبایعُ لِمِثلِهِ و لکن نُصبِحُ و تُصبِحونَ أینا أحَقُّ بِالخِلافَةِ وَ البَیعَةِ (ابن نما الحـلی، ۱۹۵۰: ۱۴)؛
وای بر تو، ای پسر زنِ کبود چشم! تو به گردن زدن مـن فـرمان می دهی؟ نـادرست گفتی و پستی کردی. ما اهل بیت نبوّت و معدن رسالتیم و یزید، فاسق، شراب خوار و قاتل مردم است؛ مـانند مـن، با مانند او بیعت نمی کند؛ امّا ما و شما منتظر می مانیم تا ببینیم کـدام یک از مـا بـه خلافت و بیعت، سزاوارتریم.اما اینان حتی سخنان معاویه را نیز عمل نکردند چراکه او دربارهٔ حق بـودن امـام حـسین(ع) اعتراف کرده و در وصیت خود به مدارا با امام حسین (ع) فرامی خواند که ایـن وصـیت را «ابی مخنف» از عبدالملک بن نوقل بن مساحق بن عبدالله بن مخرمة درباره بیعت نکردن امام حسین(ع) و احتمال قیام آن حضرت چنین نـقل مـی کند:
هنگامی که معاویه به مرضی که موجب مرگش گردید مبتلا شد، پسرش یـزید را خـواست و به او گفت: پسرم؛ من رنج و محنت سـفر و بـه ایـنجا و آنجا رفتن [برای بیعت گرفتن از مردم] را از تـو کـم کرده ام [کنایه از اینکه خودم به شهرهای مختلف رفته ام و از مردم برایت بیعت گرفته ام] و کـارها را بـرایت آماده و مهیا ساخته ام، دشمنانت را سـرکوب کـرده ام، گردنکشان عـرب را در بـرابرت خـاضع نموده ام، وحدت و یکپارچگی را برایت فراهم سـاخته ام. بـر سر خلافتی که برایت برپاشده از کسی باکی ندارم جز چهار نفر از قـریش: حـسین بن علی و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر و عـبدالرحمن بن أبی بکر، أمّا عبدالله بن عـمر، کـسی است که بشدت در عبادت فـرو رفـته [عبادت او را به سختی انداخته است] اگر ببیند غیر از او کسی باقی نمانده [که بـیعت نـکرده باشد] با تو بیعت خـواهد کـرد. أمـّا حسین بن علی: کـه أهـل عراق در کمین اند تا او را بـه قـیام دعوت کنند، اگر علیه تو قیام کرد و تو بر او چیره شدی از او درگذر؛ زیرا از خـانواده ای مـهم است و حقی عظیم بر مردم دارد. أمـّا [عـبدالرحمن] ابن أبـی بکر: کـسی اسـت که اگر ببیند هـمراهانش عملی انجام داده اند او هم همانند آنان عمل می کند. هنری بیش از زن بارگی و خوش گذرانی ندارد. ولی کسی کـه خـود را به زمین چسبانده و چون شیر بـه سـویت خـیز گـرفته و مـثل روباه در کمین اسـت تـا تو را بفریبد و اگر فرصتی به دست آورد به سویت حمله می کند عبدالله بن زبیر است، اگر با تـو چـنین کـرد او را قطعه قطعه کن (ابن جریر طبری، ۱۳۸۰: ۵/۳۲۲)؛ اما یـزید بـرخلاف آنـچه پدرش بـرای او وصـیت کـرد عمل کرد و آن امام همام را به شهادت رساند.
می بینیم آن حضرت به دنبال عدالتی بودند که در دوران بنی امیه، به ویژه یزید، فراموش شده بود؛ و هرگز به دنبال جنگ نبود کـه اگر بودند باید زمان معاویه این چنین می کردند حال که این کار را نکردند و آن حضرت واقعاً برحق بودند، چراکه حتی معاویه به آن اذعان می کند و فرزند خویش را به مدارا با ایشان دعوت مـی کند. امـا یزید نه تنها مدارا نکرد بلکه ایشان را در قیام سراسر حق آن حضرت (ع) به شهادت رساند.
۱-۲-۲. مبارزه با ستمگران
در برابر ستم نباید خاموش بود بلکه باید در برابر ستم کاران و تجاوزگران ایستاد جـنگید، چـراکه سکوت در برابر ستم نوعی پذیرش ستم است که در این صورت بلا همه گیر می شود و صاحبان حق از حق خویش محروم می شوند. یکی از اقدامات در مبارزه بـا سـتم کاران، جهاد استماته[۲] و جانبازی است؛ کـه عـبارت از فداکاری در راه حق است و مبارزه با ستم؛ گر چه به قیمت جان تمام شود. این گونه جهاد در زمان خود پیامبر تشریع شد و بهترین نمونه اش جـنگ مـؤته است که سه هـزار قـشون اعزامی اسلام در برابر دویست هزار قشون مجهز روم واقع شد و بعد از اینکه این خبر به قشون اسلام رسید، در مقام مشورت برآمدند و جمعی به ریاست جعفربن ابی طالب و عبد اللَّه بن رواحه نظر دادنـد کـه باید جهاد کرد و کشته شد و پس از ملاقات با دشمن، فرماندهان سپاه پیامبر که جعفربن ابی طالب و زیدبن حارثه و عبداللَّه بن رواحه بودند به ترتیب به قشون دشمن زدند و جنگیدند تا شهید شدند (کـلینی، ۱۳۷۵: ۲/۶۸۲).
نـمونه ای دیگر کـه بعد از رحلت رسول خدا (ص) انجام شد و تأثیرات آن را در این زمان می بینیم همان جهاد استماته امام حسین (ع) و یاران ایـشان است. در روایتی آمده که امام حسین (ع) بعد از سخنانش با یاران حـرّبن یـزید خـطاب به مردم فرمودند: أیهَا النّاسُ! فَإِنَّکم إن تَتَّقوا و تَعرِفُوا الحَقَّ لِأَهلِهِ یکن أرضی للّهِ و نَحنُ أهلَ البیتِ أولی بـِوِلایةِ هـذَا الأَمرِ عَلَیکم مِن هؤُلاءِ المُدَّعینَ ما لَیسَ لَهُم، وَ السّائِرینَ فیکم بِالجَورِ وَ العـُدوانِ و إن أنـتُم کرِهتُمونا و جَهِلتُم حَقَّنا و کانَ رَأیکم غَیرَ ما أتَتني کتُبُکم و قَدِمَت بِهِ عَلَيَّ رُسُلُکمُ، انصَرَفتُ عـَنکم (ابو مخنف، ۱۴۱۷: ۱۷۰)؛
ای مردم! اگر تقوا بورزید و حق را برای اهلش به رسمیت بشناسید، ایـن، خدا را بهتر خشنود مـی کند. مـا اهل بیت، به سرپرستی این امر (حکومت) بر شما از این مدّعی آن، که حقّی ندارند و میانِ شما با ستم و تجاوز، رفتار می کنند، سزاوارتریم. اگر ما را خوش ندارید و حقّ ما را نمی شناسید و نظرتان غیر از آن چـیزی است که نوشته ها و فرستادگان شما به من رساندند، بازمی گردم.
همچنین تاریخ طبری به نقل از عقبة بن ابي عیزار نقل کرده که امام حسین(ع) برای یاران خود و یاران حُر در بیضه[۳]، در اهمیت قیام برای مـبارزه بـا ستم گران خطبه خواندند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:
ای مردم! پیامبر خدا(ص) فرمود: هـر کـس فـرمانروای ستمکاری را ببیند که حرمت های الهی را حلال می شمارد و پیمان خدا را مـی شکند و با سنّت پیامبر خدا (ص) مخالفت می کند و میان بندگان خدا با گناه و تجاوز عمل می کند، ولی با عمل و گفتار، بـر او نـیاشوبد، بـر خداوند است که او را به همان جایی درآورد که آن ستمکار را می بَرَد. هان! اینان به طاعت شیطان چـسبیدند و طـاعت خـدای رحمان را وانهادند و فساد را آشکار و حدود الهی را تعطیل کردند و اموال عمومی را برای خـود بـرداشتند و حـرام خدا را حلال و حلال او را حرام شمردند؛ و من، سزاوارترین کسی هستم که برآشوبد. نامه هایتان به مـن رسـید و فـرستادگان شما بیعتتان را به من عرضه کردند که مرا تسلیم [دشمن] نمی کنید وا نمی نهید. پس اگر بـیعتتان را بـه پایان برسانید، به راه هدایت رسیده اید. من حسینم، پسر علی و فاطمه، دختر پیامبر خـدا. خـودم در کـنار شمایم و خانواده ام با خانواده های شما هستند و در من، الگویی برای شما هست. اگر چنین نـکنید و عـهدتان را بشکنید و بیعتم را از گردن خود بردارید که به جانم سوگند، این از شما دور نیست کـه آن را بـا پدر و مـادر و پسرعمویم، مسلم، کردید و فریب خورده کسی است که فریب [حمایت] شما را بخورد، پس به نصیب خود نرسیده اید و آن را تـباه نـموده اید و هر کس پیمان بشکند، به زیانِ خود شکسته است. به زودی خداوند، مـرا از شـما بـی نیاز می کند. و السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته.
ملاحظه می شود که امام حسین(ع) خود را معرفی می کنند و می فرمایند مـن حـسینم، پسـر علی و فاطمه، دختر پیامبر خدا. خودم در کنار شمایم و خانواده ام با خانواده های شـما هـستند و در من، الگویی برای شما هست. پس دیگرانی که می گویند لشکر عمر بن سعد امام حسین(ع) را نمی شناختند گـزافی بـیش نیست امام(ع) بعد از معرفی خود بیان کردند که قیام ایشان علیه ظـالمان اسـت و فرمودند که ایشان حق هستند و باطل آنـانند. پس امـام عـلاوه بر بیان هدف از قیام خویش، حق بـودن خـود را نیز بیان کرده اند و چه حجتی از این بالاتر که سخن فرزند فاطمۀ زهرا (س) وجـود دارد؟
۱-۳. اصـلاح امت
با آنکه در ظاهر پاسـخ بـه دعوت کـوفیان انـگیزۀ اصـلی امام حسین (ع) در قیام به شمار مـی رود؛ امـا مکرراً در کلام آن امام بزرگوار یکی از اهداف اصلی قیام، اصلاح امت و احیای دو فـریضۀ امـر به معروف و نهی از منکر یاد شده است. به ایـن دلیل که امر به معروف و نـهی از مـنکر یکی از مسئولیت های همگانی در برابر کـاهش فـساد است؛ که در صورت عدم انجام آن، پایه های شریعت در هم شکسته می شود و به مرور اصـل دیـن از بین می رود و جامعه به فـساد و تـباهی کـشیده می شود. دو فریضه ای کـه قـرآن یکی از دلایل هلاکت و انـقراض اقـوام پیشین را فراموش کردن این فریضه معرفی کرده و می فرمایند: (کانُوا لا یتَناهَوْنَ عَنْ مُنکرٍ فَعَلُوهُ لَبـِئْسَ مـا کانُوا یفْعَلُونَ؛ آنان یکدیگر را از کارهای زشـتی کـه مرتکب مـی شدند بـازنمی داشتند. مـسلماً بد بود آنچه را انـجام می دادند) (مائده: ۷۹). همچنین خداوند متعال در قرآن کریم نتیجۀ ترک امربه معروف و نهی از منکر را موجب اختلاف در جـامعه مـی داند و می فرماید: (وَ لْتَکنْ مِنْکمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَی اَلْخـَیرِ وَ یـأْمُرُونَ بـِالْمَعْرُوفِ وَ یـنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکرِ وَ أُولئِک هـُمُ اَلْمـُفْلِحُونَ* وَ لا تَکونُوا کالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اِخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ اَلْبَیناتُ وَ أُولئِک لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ)؛
و باید از شما گروهی بـاشند کـه [هـمه مردم را] به سوی خیر [اتحاد، اتفاق، الفت، بـرادری، مـواسات و درسـتی] دعـوت نـمایند و بـه کار شایسته و پسندیده وادارند و از کار ناپسند و زشت بازدارند؛ و اینان هستند که یقیناً رستگارند* و [شما ای اهل ایمان!] مانند کسانی نباشید که پس ازآنکه دلایل روشن برای آنان آمد، پراکـنده و گروه گروه شدند و [در دین] اختلاف پیدا کردند و آنان را عذابی بزرگ است (آل عمران: ۱۰۴-۱۰۵).
امر به معروف و نهی از منکر آن چنان اهمیت دارد که خداوند متعال آن را ازجمله ملاک های برتری امت اسلامی معرفی کرده و می فرمایند: (کنْتُمْ خَیرَ أُمـَّةٍ أُخـْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ اَلْکتابِ لَکانَ خَیراً لَهُمْ مِنْهُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ أَکثَرُهُمُ اَلْفاسِقُونَ)؛ شما بهترین امتی هستید که [برای اصلاح جوامع انسانی] پدیدار شـده اید، بـه کار شایسته و پسندیده فرمان می دهید و از کار ناپسند و زشت بازمی دارید و [از روی تحقیق، معرفت، صدق و اخلاص] به خدا ایمان می آورید؛ و اگر اهل کتاب ایمان می آوردند قـطعاً بـرای آنان بهتر بود؛ برخی از آنـان مـؤمن [به قرآن و پیامبرند] و بیشترشان فاسق اند (آل عمران: ۱۱۰).
امام حسین(ع) در وصیت خویش به برادر خود محمد هدف قیام خویش را اصلاح امت معرفی کردند:
امام حسین (ع) مُرکب و کاغذی خـواست و ایـن وصیت را برای برادرش محمد نوشت: به نام خداوند بخشنده مهربان. این وصیت حـسین بن عـلی بن ابـی طالب به برادرش محمد، معروف به ابن حنفیه است. حسین، گواهی می دهد که خدایی جز اللّه نیست و شریکی ندارد. محمد، بنده و فرستادۀ اوست و حق را از نزد حق آورد و بهشت و دوزخ، حق اسـت و بی تردید، قیامت می آید. خـداوند، هـمه کسانی را که در قبر هستند، برمی انگیزد. من از سرِ سرمستی و طغیان و فساد و ستم نشوریده ام؛ بلکه تنها برای پی جویی اصلاح در امّت جدم بیرون آمده ام و می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیرۀ جدم محمد (ص) و پدرم علی بن ابـی طالب (ع) رفتار کنم. هر کس مرا به حق بپذیرد، که خداوند به حق سزاوارتر است و هر کس این را از من نپذیرد، صبر می کنم تا خداوند، میان من و این مردم، به حق قضاوت کند و میان من و آنـان، حـکم برانَد که او بهترین حاکمان است. ای برادر من این وصیت من به توست و توفیق من، جز با خدا نیست. بر او توکل کردم و به سوی او باز می گردم».
امیرالمؤمنین علی (ع) دربارۀ جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در مـقایسه بـا دیگر فرایض چنین می فرمایند: «وَ ما أَعْمالُ الْبِرِّ کلُّها وَ الْجِهادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْي عَنِ الْمُنْکرِ إِلَّا کنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجّيٍّ (شریف الرضی، ۱۴۱۴: ۵۴۲؛ ابن ابی الحدید، ۱۴۰۴: ۱۹/۳۰۶)؛ تمام کارهای نـیک، حـتّی جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهی از منکر چون آب دهان است در برابر یک دریای پهناور».
همچنین در روایتی از آن حضرت آمده که برای یاران حر این چنین سخن گفتند: عن عقبة بن أبي العـیزار: إنَّ الحـُسَینَ(ع) خَطَبَ أصحابَهُ و أصحابَ الحُرِّ… ثـُمَّ قـالَ: أیـهَا النّاسُ، إنَّ رسول الله (ص) قالَ: مَن رَأی سُلطانا جائِرا مُستَحِلًاّ لِحُرَمِ اللّهِ، ناکثا لِعَهدِ اللّهِ، مُخالِفا لِسُنَّةِ رسول الله (ص)، یعمَلُ فی عِبادِ اللّهِ بـِالإِثمِ وَ العـُدوانِ، فـَلَم یُغَیِّر عَلَیهِ بِفِعلٍ و لا قَولٍ، کانَ حَقّا عَلَی اللّهِ أن یـدخِلَهُ مُدخَلَه (ابن جریر طبری، ۱۴۱۸: ۴/۳۰۴؛ ابن اثیر، ۱۳۸۶: ۴/۴۸؛ شریف الرضی، ۱۳۹۴: ۱/۱۳؛ همان: ۲/۱۵؛ همان: ۲/۲۷۱؛ ابن شعبه حرانی، ۱۴۰۴: ۵۰۵؛ مجلسی، ۱۴۰۳: ۴۴/۳۸۲)؛
تاریخ طبری به نقل از عـقبة بن ابـی عیزار: امـام حسین (ع) برای یاران خود و یاران حُر، سخن راند… و سپس فـرمود: ای مردم، پیامبر خدا (ص) فرمود: هر کس فرمانروایی ستمکار را ببیند که حرمت های الهی را زیر پا می گذارد و پیمان خدا را می شکند و بـا سـنّت پیـامبر خدا(ص) مخالفت می کند و در میان مردمان به گناه و تجاوز عمل می نماید و بـا کـردار و گفتار بر او نیاشوبد، حقّ خداست که او را در همان جایی داخل کند که آن فرمانروا را می کند.
۱-۴. نامه های کوفیان
یکی از انـگیزه های امـام حـسین (ع) برای حرکت به سوی کوفه این بود که آنان به سوی امـام حـسین (ع) نـامه ها نوشتند متن یکی از نامه های آنان چنین بود:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم، به سوی حسین بن علی از طـرف شـیعیانی کـه مؤمن و مسلمان هستند؛ اما بعد؛ فوراً حرکت کن! زیرا مردم در انتظار تو هستند و کـسی غـیر از تو غمخوار آنان نیست. العجَل! العجَل! العجَل! و السّلام. سپس شبث بن ربعی، حجار بن ابـجر، یـزیدبن حـارث بن رویم، عروة بن قیس، عمرو بن حجاج زبیدی و محمّد بن عمرو تیمی برای امام حسین نوشتند: امـا بـعد؛ باغهای ما سبز، میوه جات رسیده، گیاه زمین روییده. درختان دارای برگ شده است. هرگاه مـیخواهی، بـه جـانب لشکری که آماده و مجهز است بیا. سلام و رحمت و برکات خدا بر تو بر پدرت باد (مـجلسی، ۱۳۶۲: ۳۶۵).
امـا زمانی که امام حسین(ع) نزدیک کوفه رسیدند و متوجه شدند که آن مردمانی که بـه ایـشان نـامه نوشتند در مقابل ایشان ایستاده اند خطاب به آنان فرمودند:
ای مـردم! این عذری به پیشگاه خدای عز و جـل و شـماست. من، نزد شما نیامدم تا آنکه نامه های شما به من رسید و فرستادگانتان بـر مـن درآمدند و گفتند: بر ما در آی کـه پیـشوایی نداریم و شـاید خـدا، مـا را به وسیلۀ تو بر هدایت، گِرد آورد. اگـر بـر سر همان گفته هستید، نزدتان آمده ام. اگر عهدی مطمئن و قابل اعتماد به مـن مـی دهید، به شهرتان درآیم و اگر چنین نـمی کنید و آمدن من را ناخوش داریـد، بـه همان جایی بازمی گردم که پیش از حـرکت بـه سوی شما بودم. پس یکی از اهداف قیام امام حسین(ع) نامه کوفیان بود که ایـشان را از مـدینه به کوفه رساند تا بـا اتـحاد بـا آنان علیه یـزید و بـنی امیه قیام کنند.
نتیجه گیری
امـام حـسین(ع) و یاران باوفایشان برای قیام عاشورا، اهداف و انگیزه هایی الهی داشته اند که متأسفانه مستشرقین با ارائۀ تـحلیل های نـادرست و مادی از این قیام سعی در خدشه دار کـردن هـدف والای ایـشان داشـتند؛ امـا نتایج و دستاوردهای مقالۀ حـاضر به آن ها پاسخی کوبنده داده است که مهم ترین نتایج آن را می توان در موارد ذیل، تبیین و تقریر کـرد:
۱– بـسیاری از یاران امام حسین (ع) پایان کار خـویش را مـی دانستند ولی بـاز بـا وفاداری نزد امـام مـاندند و ایشان را تنها نگذاشتند؛ و ایشان را در قیامشان حمایت کردند که این موضوع نشان از غیر مادی بودن اهداف ایشان دارد. چـراکه اگـر اهـداف مادی بود هنگامی که خطر جان بـه مـیان آمـد بـاید از ایـن راه پا پس می کشیدند.
۲– آن حضرت مصداق اتم و اکمل یک انسان کامل بود که برای احیای دین خدا و سنت رسول خدا (ص) قیام کردند تا در سایۀ این اهداف والا بتوانند، مردم را به سـعادت که خداوند وعده داده، برسانند.
۳– در جای جای متون اسلامی بر جنگیدن و مبارزه با ظلم تأکید فراوان شده است و یکی از اهداف مهم امام حسین (ع) در قیامش همین موضوع بود. اما مبارزۀ امام حسین(ع) عـاقلانه بـود که به اقتضای زمانۀ خویش صلاح را در قیام دیدند. اما گاهی اوقات صلح کردن نوعی مبارزۀ عاقلانه است؛ مانند امام حسن (ع) که ایشان هم، برحسب زمانه، صلاح را در این امر دیدند.
۴– یـکی از انـگیزه های قیام و حرکت امام حسین (ع) به سوی کوفه نامه های بسیار زیاد آنان بود که سبب شد از شهر مدینه به کوفه حرکت کند. اما آن کسانی کـه به امام نامه دادند زمـانی کـه امام داشتند به سوی کوفه می آمدند مسیرشان را بستند و امام را به شهادت رساندند.
۵– آن حضرت هدف والای دیگری نیز در قیام خویش داشتند که امروزه نیاز به آن احـساس مـی شود و آن احیای دو فریضۀ امربه معروف و نـهی از مـنکر است که وقتی خبر اعمال فاسقانۀ یزید به امام رسید، دیگر سکوت را جایز ندیدند و برای انجام این دو فریضه قیام کردند.
۶– شهادت امام حسین(ع)، آتش زیر خاکستر را روشن کرد که قـیام تـوابین و قیام مختار ثقفی تحت شعاع این شهادت بوده است.
منابع
– قرآن کریم. ترجمه انصاریان، حسین، (۱۳۸۳ ه.ش). قم: انتشارات اسوه؛
– ابن أبی الحدید، عبدالحمیدبن هبة الله. (۱۴۰۴ ه.ق). شرح نهج البلاغة لابن أبی الحـدید، (مـحقق/مصحح: مـحمد ابوالفضل ابراهیم)، قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی؛
– ابن أعثم الکوفی، احمد. (۱۴۱۱ ه.ق). الفتوح، (تحقیق: علی شیری)، بیروت: دار الأضـواء للطباعة و النشر و التوزیع؛
– ابن اثیر، عزالدین. (۱۳۸۶ ه.ق). الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر؛
– ابـن جـابر (البـلاذری)، احمد بن یحیی. (۱۳۹۷ ه.ق). انساب الأشراف، (تحقیق: الشیخ محمدباقر المحمودی)، بیروت: دار التعارف للمطبوعات؛
– ابن جریر طبری، محمد. (۱۴۱۸ ه.ق). تـاریخ الطـبری، (تحقیق: نخبة من العلماء الاجلاء)، بیروت: موسسة الأعلمی للمطبوعات؛
– _____. (۱۳۸۰ ه.ق). تاریخ الأمم و الملوک، (تـحقیق. مـحمد أبـوالفضل ابراهیم)، قاهره، دار المعارف؛
– احمدی میانجی، علی. (۱۴۱۹ ه.ق). مکاتیب الرسول(ص)، قم: دار الحدیث؛
– ابن شعبه حرانی، حسن بن عـلی. (۱۴۰۴ ه.ق). تحف العقول عن آل الرسول(ص)، (محقق/مصحح: علی اکبر غفاری)، قم: انتشارات جامعهٔ مدرسین، چـاپ دوم؛
– ابن شهرآشوب مازندرانی، مـحمدبن عـلی. (۱۳۷۹ ه.ق). مناقب آل ابی طالب (علیهم السلام)، قم: علامه؛
– ابن عساکر، علی بن حسن. (۱۴۱۴ ه.ق). ترجمه الامام الحسین(ع)، (تحقیق: الشیخ محمدباقر المحمودی)، قم: مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة؛
– ابن قتیبة الدینوری، ابو حذیفه احمد بن داوود. (۱۹۶۰ م). الأخبار الطوال، (تـحقیق: عبد المنعم عامر)، قاهره: الطبعة الأولی؛
– ابن نما الحلی، جعفربن محمد. (۱۹۵۰ م). مثیر الأحزان و منیر سبل الاشجان، نجف اشرف: المطبع الحیدریة؛
– ابومخنف کوفی، لوط بن یحیی. (۱۴۱۷ ه.ق). وقعة الطفّ، (محقق/مصحح: محمدهادی یوسفی غـروی)، قـم: جامعهٔ مدرسین حوزهٔ علمیه قم، چاپ سوم؛
– بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله. (۱۳۸۲ ه.ش). عوالم العلوم و المعارف و الأحوال الامام علی بن أبی طالب(ع)، (محقق/مصحح: محمدباقر موحد ابطحی اصفهانی)، قم: موسسة الامـام المـهدی (عج)، چاپ دوم؛
– حسینی موسوی، محمد بن أبی طالب. (۱۴۱۸ ه.ق). تسلیة المُجالس و زینة المَجالس (مقتل الحسین(ع))، (محقق/مصحح: کریم فارس حسون)، قم: موسسة المعارف الاسلامیة؛
– سماوی، محمد. (۱۴۱۹ ه.ق). أبصار العین فی أنـصار الحـسین(ع)، (تحقیق: الشیخ محمدجعفر الطبسی)، قم: مطبعة حرس الثورة الإسلامیة؛
– شریف الرضی، باقر. (۱۳۹۴ ه.ق). حیاة الإمام الحسین(ع)، نجف اشرف: مطبعة الآداب؛
– شریف الرضی، محمد بن حسین. (۱۴۱۴ ه.ق). نهج البلاغة، (محقق / مصحح: صالح، صـبحی)، قـم: هـجرت؛
– قمی، عباس. (۱۴۱۴ ه.ق). سفینة البحار مـدینة الحـکم و الآثـار، قم: اسوه؛
– کلینی، محمد بن یعقوب. (۱۳۷۵ ه.ش). أصول الکافی، (مترجم: محمدباقر کمره ای)، قم: اسوه، چاپ سوم؛
– لجنة الحدیث فی معهد باقرالعلوم (ع). (۱۴۱۶ ه.ق). مـوسوعة کـلمات الامـام الحسین(ع)، قم: دار المعروف للطباعة و النشر؛
– مجلسی، محمدباقر بـن مـحمدتقی. (۱۴۰۳ ه.ق). بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار (ط- بیروت)، (محقق/مصحح: جمعی از محققان)، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم؛
– _____. (۱۳۶۲ ه.ش). زندگانی حضرت امام حـسن مـجتبی(ع) (تـرجمه جلد ۴۴ بحارالانوار)، (مترجم: محمدجواد نجفی)، چاپ دوم، تهران: اسلامیه؛
– مفید، مـحمد بن محمد. (۱۴۱۳ ه.ق). الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، (محقق/مصحح: مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، قم: کنگره شیخ مـفید؛
– مـوسوی خـمینی، روح الله. (۱۳۸۶ ه.ش). صحیفه امام، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چـاپ چـهارم؛
– میلانی، سید محمدهادی. (۱۴۲۶ ه.ق). قادتنا کیف نعرفهم؟، (تحقیق: سید محمدعلی میلانی)، قم: شریعت؛
– نوری، حسین بن محمدتقی. (۱۴۰۸ ه.ق). مـستدرک الوسـائل و مـستنبط المسائل، (محقق/مصحح: موسسة آل البیت(ع))، قم: موسسة آل البیت(ع)؛
– یعقوب، احمد حسین. (۱۴۱۸ ه.ق). کـربلا الثـورة و المـأساة، بیروت: الغدیر للطباعة و النشر و التوزیع.
پی نوشت
[۱] واژۀ «زرقـاء» نـام مادربزرگ «مروان»- که از زنان فرومایه بود- است و خود «مروان بن حکم» از مهره های رژیم خـودکامه امـوی بود و خود عنصری کج اندیش و خشن و نیرنگ باز. او در محفل فرماندار مدینه که حسین(ع) را برای بـیعت دعـوت کـرده بود، حضور داشت و او را تحریک می کرد که حسین(ع) را رها نکند و در همان محفل، یا از او بیعت بـگیرد یـا بی سروصدا گردن او را بزند.
[۲] شهادت طـلبی
[۳] بیضه، نام آبگاهی میان واقصه و عـذیب اسـت که به چاه بنی یربوع، متّصل است.